ترجمه، یکی از کانالهای مهم ارتباط فرهنگی میان ملتهاست. دو ملت ایران و عرب که بیشترین مرزهای مشترک را دارند، از دیرباز تأثیر و تأثر خود را بر فکر و فرهنگ یکدیگر آشکار کردهاند. اما با توجه به گسترش ارتباطات میان کشورهای گوناگون جهان در دو قرن گذشته، این کانال مهم ارتباطی به طور شایسته توسعه نیافته است. برای اثبات این عدم تجانس میان عرضه و تقاضا در روزگار معاصر، کافی است که مقایسهای میان روزگار عباسیان و امروز انجام دهیم.
ابنندیم در فهرست خود نام تعدادی از مترجمان مشهور آن زمان را به این شرح میگوید: عبدالله بن المقفع، آل نوبخت، موسی و یوسف پسران خالد، ابی الحسن علی بن زیاد بن سهل، البلاذری، جبله بن سالم، اسحاق بن یزید، محمد بن الجهم البرمکی، هشام بنالقاسم، موسی بن عیسی الکردی، زادویه بن شاهویه الاصفهانی، محمد بن بهران بن مهیار الاصفهانی، بهرام بن مردان شاه و عمر بن الفرخان. ابن ندیم همچنین عنوان بیش از یکصد کتاب و رساله را فهرست میکند، که از فارسی به عربی ترجمه شدهاند.
امروزه، هزار سال بعد از وفات ابن ندیم، و علی رغم این همه گستردگی، ما هنوز این قدر مترجم نداریم. البته نباید منکر این شد که در اوایل قرن بیستم، و به ویژه پس از تأسیس دانشگاههای مدرن، تعدادی از مترجمان در کشور مصر در این زمینه خدمات ارزندهای انجام دادهاند. کارشان نیز قابل تقدیر است. از این افراد میتوان به عبدالوهاب عزام، ابراهیم الشواربی، یحیی الخشاب، غنیمی هلال، عبدالحمید بدوی، محمد بن المنعم، الدسوقی شتا و صلاح الصاوی اشاره کرد. در کشور سوریه نیز کسانی مانند محمد الفراتی، محمد التونجی و عیسی العاکوب و نیز از کشور اردن حسین بکار و در لبنان ویکتور الکک چنین خدماتی ارائه کردهاند.
البته کار ترجمه رباعیات خیام از این آمار جداست. زیرا به گفتهای، حدود پنجاه ترجمه از رباعیات خیام به عربی وجود دارد، که برخی از آنها توسط بزرگانی مانند احمد رامی، الصافی النجفی، الزهاوی، المازنی و ابراهیم العریض ترجمه شده است. اما در حال حاضر در تمام جهان عرب چند نفر انگشت شمار در این زمینه فعالیت میکنند که این جانب به دلیل عدم ارتباط، اطلاعات موثقی در مورد آنها ندارم.
در کشور ما ایران نیز، در زمینه ترجمه ادبیات عرب به فارسی، حدود ده نفر کار میکنند. اما این کلام به این معنا نیست که فقط ده نفر مترجم داریم. نه. این ده نفر ادبیات ترجمه میکنند؛ و طبق آمار موجود کتابهای ادبی، فقط دو درصد کتابهای ترجمه شده از زبان عربی است. نود و هشت درصد بقیه را نیز رشتههای علم کلام، فلسفه، حدیث، تاریخ، تفسیر، زبان و قواعد صرفی و نحوی تشکیل میدهند. این را هم اضافه کنم که در نزد طیفی از ایرانیها، هنوز هم این ذهنیت وجود دارد که هر عربیدانی معمولاً حافظ قرآن و حدیث و متونی از این دست است. برای مثال چه بسیارند کسانی که هنوز هم زبان عربی را در ارتباط با تراث میدانند و مربوط به گذشته.
گفتم در حال حاضر در حدود ده نفر مترجم ادبیات عرب داریم که بعضی پرکارند و بعضی کمکار. نیمی از این عده شعر ترجمه میکنند و نیمی دیگر ادبیات داستانی. باید اعتراف کرد که مترجمان شعر عرب از مترجمان داستان فعالتر عمل کردهاند. این امر دلایل مختلفی میتواند داشته باشد: اول اینکه اغلب این مترجمان خود شاعرند و طبیعتاً به شعر علاقه بیشتری نشان میدهند. دوم اینکه ترجمة رمان و داستان به حوصله بیشتری نیاز دارد تا شعر؛ یعنی زمان بیشتری میطلبد. و از آنجا که مترجمان ما اغلب شغلهای دیگری غیر از ترجمه دارند، عامل زمان میتواند عاملی بازدارنده باشد. دلیل سوم نیز این است که در داستان و رمان عرب، بسیاری از گفتوگوها به زبان محلی است؛ و این امر کار را بر مترجمی که در آن محل زندگی نکرده، دشوار میسازد. به عنوان دلیل چهارم، میتوانیم از شیفتگی جهان سوم به ادبیات غربی یاد کنیم. پنجم، ارزشهای حاکم بر جامعة ایرانی است که از انتقال نوشتههایی که با اصول اخلاقی جامعه همخوانی ندارند، جلوگیری میکند و این امر خود، طیف وسیعی از رمانهای عربی را از صف ترجمه خارج میکند. آخرین دلیل، عدم اهتمام نویسندگان و مؤسسات فرهنگی جهان عرب به امر ترجمه آثارشان به زبان فارسی است؛ و این امر مترجمان را تشویق به کار نمیکند. در حالی که مترجمان ایرانیِ زبانهای غربی، اغلب از سوی کشورهای صاحب آن زبان دعوت میشوند و با نویسندگان آن کشورها ارتباط نزدیکی دارند.
با این مقدمه میرسیم به رمان و داستانهای ترجمهشده از عربی به فارسی. حدود دو قرن است که ترجمه در کشور ما رواج یافته است. در این مدت، در زمینة ادبیات داستانی، حدود پنج هزار کتاب از زبانهای مختلف ترجمه شده که فقط یکصد و اندی از آنها، از ادبیات داستانی عرب بوده است. به عبارتی، رمان و داستان عرب فقط دو درصد بازار داستان جهان را در ایران اشغال میکند. در واقع این کتابها هم طبق گرایش و پسند جامعه در یک برهة زمانی عرضه شدهاند. در پنجاه ـ شصت سال پیش کتابهای داستانی ـ تاریخیِ جرجی زیدان رواج داشت و بسیاری از آنها (شاید بیست و پنج کتاب) به عنوان میراث تاریخی ارائه گردید. در مقطع دیگری که حال و هوای روحیه مبارزه را پیشه کرده بود، اغلب داستانهای غسان کنفانی که با این روحیه همسو بود، به دست ترجمه سپرده میشد.
در مقطع کنونی نیز که نوعی روحیه عرفانی بر جامعه فرهنگی ایران حاکم است، کتابهای جبران خلیل جبران به چاپهای سیام خود میرسد. در این میان باید گفته شود که کتاب «پیامبر» جبران را پانزده مترجم، یا از انگلیسی یا از عربی، ترجمه کردهاند؛ که بعضی از این ترجمهها بیست تا سی بار تجدید چاپ شده است. حدود ده کتاب از آثار نجیب محفوظ نیز ترجمه شده است. که این امر دو دلیل مهم میتواند داشته باشد: اول اصالت شرقی شخصیتهای داستانی محفوظ و دوم تعلق گرفتن جایزه نوبل به این نویسنده است. با این حال به اعتقاد اینجانب، نجیب محفوظ با کارهای بزرگ و شاخص خود به فارسی زبانها معرفی نشده و جز یکی دو کتاب او، مانند «دزد و سگها» و «کوچه مدق»، باقی ترجمهها، جزء آثار برجسته او به شمار نمیآیند.
با یک حساب سرانگشتی نتیجه میگیریم که هشتاد کتاب از یکصد و چند کتاب ادبیات داستانی عرب، به این چهار نفر مربوط میشود. حدود بیست کتاب دیگر هم در میان نویسندگان دیگر تقسیم شده است: احسان عبد القدوس یک کتاب، طه حسین سه چهار کتاب، توفیق الحکیم دو کتاب، الطیب صالح یک کتاب، حنا مینه یک کتاب، فاطمه العلی از کویت یک کتاب، نجیب الکیلانی یک کتاب؛ و چند نفر دیگر.
باید افزود که در دانشگاههای ایران در چند سال گذشته، به ادبیات داستانی عرب توجه بیشتری شده، و تا کنون تعداد زیادی از رمانهای عربی به عنوان رسالة فوق لیسانس و دکترا مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند. گو اینکه این رسالهها هیچ کدام منتشر نشدهاند.
از فرهنگهای لغت نیز تا کنون، المنجد، منجد الطلاب، معجم الرائد، معجم للاروس و ... به فارسی ترجمه شدهاند.٭
٭ این گزارش توسط نگارنده به زبان عربی در سمینار رمان عرب (2005 کویت) ارائه شده است.