* شناخت (knowledge)
پایینترین سطح یادگیری در حیطهی شناختی، کسب دانش و معلومات است. منظور از شناخت این است که یادگیرنده بتواند از طریق یادآوری ( recall ) یا بازشناسی ( recognition ) شواهدی ارائه دهد حاکی از اینکه او اندیشه یا پدیدههایی را به خاطر سپرده که در جریان آموزش تجربه کرده است. این نوع هدف، فرآیندهای روانشناختی یادآوری را بیش از هر چیز دیگر، مورد تاکید قرار میدهد؛ بنابراین، یادگیری در این سطح صرفا جنبهی حفظی دارد. تاکید بر شناخت بهعنوان یادآوری، شامل تواناییهایی مانند فهمیدن، بینش یا چیزهایی نمیشود که با عبارتهایی مانند دانستن واقعی یا دانش واقعی عنوان میشود.
در این سطح از یادگیری، از فراگیرنده خواسته میشود اطلاعات و معلومات کسب شده را با ماخذ و منبع محسوس به یاد آورد. شناخت در این مرحله شامل شناخت اصطلاحات، شناخت واقعیتهای مشخص، شناخت راهها و وسایل برخورد با امور جزئی، شناخت راههای آن ها، شناخت روالها و توالیها، شناخت طبقه بندیها، شناخت ملاکها، شناخت روشها، شناخت اصلها و تعمیمها و شناخت نظریهها و ساختهاست. این سطح از یادگیری به علتاینکه زیاد متکی بر حافظه است و گاهی شاگردان را وادار میکند مطالب جزئی و اطلاعات بیربط را به ذهن بسپارند، مورد نقد قرار گرفته است. شاید مهمترین اشکالی که به این سطح از یادگیری وارد است، زیادهروی معلمان در استفاده از آن از یک طرف و فراموشی سریع مفاهیم از طرف دیگر است.
اما به خاطر سپردن مفاهیم و اصول را نمیتوان به طور کلی بیاهمیت شمرد. زیرا چنانکه در نمودار سطوح مختلف یادگیری در حیطهی شناختی ملاحظه شد، به خاطر سپردن و بازگویی شناخت، برای تمام سطوح بالاتر یادگیری بهعنوان یک پایهی لازم محسوب شده است ؛ مثلا شاگردی که جدول ضرب را نداند یا اصول و قوانین علمی را به خاطر نداشته باشد، هرگز قادر به حل تمرینهای ضرب و تقسیم و تحلیل و اثبات قضیههای علمی نخواهد بود.
یادگیری در این سطح عبارت است از توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب و تبیین آن با جملههایی که خود شخص میسازد؛ بیآنکه میان آن مطلب با مطالب دیگر چندان ارتباطی برقرار کند. یادگیری در این سطح مستلزم آگاهی از اصول و شرایط است.
سطح فهمیدن به اجزای فرعی دیگری تقسیم میشود که عبارتند از:
الف- ترجمه یا برگرداندن ( translation )
مهارت برگرداندن یا تغییر مطالب از شکلی به شکل دیگر بدون اینکه معنی و محتوای آن ها دگرگون شود، ترجمه نامیده میشود. غالبا توانایی فرد برای ترجمه، به داشتن دانش پیشنیاز یا مناسب وابسته است؛ مثلاً در این سطح، شاگرد باید بتواند یک عبارت فنی یا یک قطعهی شعر را با عبارتهای روشن ( از طریق چند مثال ) یا نثر ساده بیان کند.
ب- تفسیر ( interpretation )
تفسیر شامل تفکر دربارهی اهمیت نسبی اندیشههایی است که ممکن است فهمیدن آنها مستلزم تنظیم مجدد اندیشهها، به صورت ترکیبی تازه، در ذهن فرد باشد. در واقع تفسیر، تنها ترجمهی کلمهها و عبارتها نیست، بلکه درک تدابیر گوناگون به کار رفته در انتقال مفاهیم و یک نوع بازیابی مفاهیم در ذهن است. به عبارت دیگر، تفسیر شامل توان تشخیص نکات اساسی و جدا کردن آن از قسمتهای کماهمیتتر است؛ مثلا مفاهیمی که شاگرد از یک قطعهی شعر، باتوجه به ساخت ذهنی خود استنباط میکند، در این سطح از یادگیری قرار دارد.
ج- برونیابی ( extrapolation )
برونیابی عبارت است از مهارت در تعمیم یا به کارگیری اطلاعات در طول زمان، به منظور پیشبینی نتایجی خاص.
برونیابی صحیح مستلزم این است که شاگرد بتواند مطالب را هم ترجمه و هم تفسیر کند و نیز بتواند روالها و روندها را فراتر از دادهها و یافتهها گسترش دهد و در نتیجه، پیامدها، نتایج و آثار آن ها را که با شرایط توصیف شده در مطلب اصلی هماهنگ هستند، تعیین کند؛ مثلاً شاگرد باید بتواند اطلاعات منظور شده در یک متن یا مقالهی علمی را به ورای آنچه در متن آمده است، بسط دهد و نتیجهگیری کند.
* به کار بستن (application)
یادگیری در سطح به کار بستن عبارت است از توانایی کاربرد اصول علمی، فرضیهها، قضیهها و مفاهیم انتزاعی دیگر در وضعیت و موقعیت مناسب، بدون اینکه هیچگونه راهحلی ارائه شود. در حقیقت، به کار بستن، فراتر از فهمیدن است.
در این سطح، وقتی به فراگیرنده مسالهی تازهای داده میشود، او مفاهیم انتزاعی مناسب آن را به کار میگیرد و مساله را حل میکند، بدون اینکه لازم باشد به او گفته شود از کدام مطلب انتزاعی استفاده کند. مانند شاگردی که در کلاس علوم، میتواند نتایج حاصل از آزمایشهای ساده در مرحلهی قبلی را در آزمایشها یا پدیدههای علمی دیگر به کار بندد یا شاگردی که میتواند اصول و قوانین مثلثات را در موقعیت علمی جدید ( مانند حل مسائل و نقشهبرداری ) به کار برد.
مهارتهایی که به تحلیل مربوط میشوند، در سطحی نسبتاً بالاتر از مهارتهای مربوط به فهمیدن و به کار بستن قرار دارند. در فهمیدن، تاکید بر درک معنی و مفهوم است و در به کار بستن، تاکید بر به یادآوردن تعمیمها و اصول مناسب و ربط دادن آن ها به مفاهیم و مسائل جدید. در حالی که در تحلیل، بر شکستن مطلب به اجزای تشکیلدهندهی آن و یافتن روابط بین اجزا و نحوهی سازمان یافتن آن ها تأکید میشود؛ به عبارت دیگر، یادگیری در سطح تحلیل متضمن داشتن توانایی تجزیه کردن یک موضوع به اجزای تشکیلدهندهی آن و مشخص کردن ارتباط اجزا با یکدیگر و نیز درک نحوهی سازمان یافتن عناصر یک کل و دریافت مبنا و فرضی است که در آن به کار رفته است. بنابراین، یادگیری در این سطح مستلزم گذشتن از مراحل شناخت، فهمیدن و به کار بستن است. تحلیل را بهعنوان یک هدف آموزشی میتوان به سه سطح جزئیتر تقسیم کرد. در سطح اول، از فراگیرنده انتظار میرود موضوع را به اجزای تشکیلدهندهی آن تجزیه کند تا عناصر مورد تحلیل را شناسایی یا دستهبندی کند. در سطح دوم، از فراگیرنده خواسته میشود روابط میان عناصر را مشخص کند تا پیوندها و کنشهای متقابل آن ها تعیین شود. سطح سوم شامل شناخت اصول سازمانی، یعنی آرایش و ساخت موضوع است که آن را به صورت یک کل یکپارچه به هم پیوند میدهد. مثلاً شاگردی که بتواند در کلاس درس ادبیات فارسی، یک جملهی ادبی را از نظر دستوری تجزیه و نقش و روابط کلمات تشکیلدهندهی آن را مشخص کند، از نظر یادگیری در سطح تحلیل قرار دارد.
در این مرحله، یادگیرنده میتواند عواملی را که در مرحلهی تحلیل از همدیگر تفکیک کرده بود، به طریقی نو، برای دریافت یک معنی جدید و نوظهور، با یکدیگر ترکیب کند. به عبارت دیگر، ترکیب، مستلزم درهم آمیختن دوبارهی قسمتهایی از تجربههای گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کل تازه و نسبتاَ انسجامیافته است. در این مرحله، پیوستگی عوامل به گونهای بدیع و جدید، بروز معنی تازه و ایجاد ساختی را که قبلاَ وجود نداشته است، میسر میکند. بهاینترتیب، فراگیرنده میتواند از جریان ترکیب امور و عوامل به شیوهی جدید، به نظریههایی خلاق و بدیع دست یابد. بااینحال، باید تأکید کرد که ترکیب بهطور دقیق به معنی بیان خلاقانه و آزادانه نیست؛ زیرا در ترکیب، عموماَ از فراگیرندگان انتظار میرود در محدودهی تعیین شده، بهوسیلهی مسائل یا مواد یا در چارچوب نظری و روشی خاص از خود خلاقیت نشان دهند.
ارزشیابی و قضاوت آخرین و عالیترین مرحلهی شناخت است. این مرحله شامل قضاوت دربارهی امور، اطلاعات و حتی روشهای روبهرو شدن با مسائل است. در واقع، ارزشیابی نتیجهی جریان شناخت است. در این مرحله، فراگیرنده ناچار به گرفتن تصمیم است و برای اجرا باید به معیارهای بارز و مشخصی بهعنوان اساس کار توجه داشته باشد، ارزشیابی نه تنها معرف فرآیند پایانی رفتارهای شناختی است، بلکه نقش پل ارتباطی بین رفتارهای شناختی و رفتارهای عاطفی را نیز ایفا میکند. اگرچه ارزشیابی و قضاوت آخرین مرحلهی حوزهی شناختی به حساب آمده ( زیرا چنین فرض شده است که این مرحله تا حدودی به سایر طبقات وابسته است )، این فعالیت الزاماَ آخرین مرحلهی تفکر یا شناخت نیست و کاملاَ امکانپذیر است که فرآیند ارزشیابی در بعضی موارد، پیشدرآمدی بر کسب دانش تازه، کوششی جدید مرتبط با فهمیدن یا به کار بستن یا تحلیل و ترکیب جدید باشد.
ب- سطوح یادگیری در حیطة عاطفی ( نگرشی)
حیطة عاطفی در مقوله هایی مانند احساسات، علایق، حالتها، باورها و ارزشها مطرحند. هدفهای این حیطه از نتایج آموزشهای شناختی و تربیتهای خانه و مدرسه حاصل می شوند. هسته ی اصلی و تشکیل دهنده ی هدفهای این حیطه، میزان علاقه فرد به موضوع، پدیده یا فعالیتی است. طبقات این حیطه عبارتند از: 1- توجه 2- واکنش3- ارزش گذاری 4- سازماندهی 5 - شخصیت آفرینی
1- پذیرش ذهنی(توجه): در این سطح دانش آموز از وجود پدیده ها یا محرکات معینی با خبر می شود و به آنها تمایل نشان می دهد میزان تمایل و توجه دانش آموز در سطوح فرعی به شرح ذیل است:
الف) آگاهی از وجود پدیده ها ب) تمایل به دریافت ج) توجه کنترل یا انتخاب شده
2- واکنش: در این سطح دانش آموز در پرتو تجزیه از خود رفتار تازه ای نشان می دهد انگیزه لازم را دارد و فعال است . واکنش دانش آموز نیز دارای درجاتی است که سطوح فرعی را نشان میدهد؛ الف) تن دادن به واکنش ب)تمایل به واکنش
ج) رضایت در واکنش
3- ارزش گذاری: در این سطح، دانش آموز برای چیزی یا رفتار ارزش قائل است و رفتار این سطح از پایداری و ثبات کافی برخوردار است.
الف) پذیری یک ارزش ب) رجحان دادن به یک ارزش ج) تعهد
4- سازمان دهی: در جریان درونی شدن ارزشها، دانش آموز ارزش جدیدی به مجموعه کلی ارزشهای خود می افزاید و جایگاه مناسب آن را در نظام ارزشی خود تعیین می کند سازماندهی از دو سطح فرعی تشکیل شده که عبارتست از:1- مفهوم سازی یک ارزش
2- سازمان بندی یک نظام ارزشی
5- شخصیت آفرینی : در این سطح ارزشهایی که پیش تر در سلسله مراتب ارزشی فرد جایگاهی دارند به صورت نظامی که از ثبات درونی برخوردار است سازمان می یابند ارزشهای این سطح پس از شکل گیری، رفتار فرد را برای مدتی کنترل می کنند و موجب می شوند رفتار فرد تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نگیرد.
ج- سطوح یادگیری در حیطه روانی و حرکتی ( مهارتی )
به طور کلی این حیطه با مهارتهای جسمی، مانند نوشتن، صحبت کردن، دویدن، شنا کردن و نظایر آن سروکار دارد و هدف آن است که اینگونه حرکتها به درستی، دقت، ظرافت، سرعت و مهارت انجام شوند طبقات این حیطه از آسان به شکل تنظیم و به بدین ترتیب است:
1- تقلید 2- اجرای مستقل 3- دقت 4- هماهنگی حرکات 5- عادی شدن
1- تقلید: در این سطح فرد بدون کمک و راهنمایی دیگران نمی تواند کاری را که جنبه حرکتی دارد درست انجام دهد دانش آموزی که نمی تواند کلمات و جملات را روی خط بنویسد یا کودکی که بدون کمک دیگران نمی تواند بند کفش خود را ببندد در این سطح از مهارت قرار دارد. 2- اجرای مستقل: در این سطح فرد بدون کمک و راهنمایی دیگران می تواند کاری را که جنبه ی حرکتی دارد درست انجام دهد و در این مرحله بدون مشاهده و کمک و از روی دستورالعمل کاری را انجام می دهد.
3- دقت: توانایی انجام دادن مهارت حرکتی هنگامی به این سطح می رسدکه فرد بتواند کاری را به درستی و با دقت و ظرافت کافی انجام دهد و تکرار نماید مانند بافتن گلهای قالی، دقت در جا انداختن فنر ساعت
4- هماهنگی حرکات: هنگامی که فرد به این سطح از مهارت می رسد می تواند چند فعالیت را به طور همزمان و هماهنگ انجام دهد مانند هماهنگی حرکت دست و پا برای دوختن لباس و مهارت در رانندگی
5- عادی شدن: در این طبقه فرد به طور خودکار به انجام کارهای دقیق و موزون عادت می کند در اینجا دیگر شخص برای انجام دادن عملی به فکر کردن برای هماهنگی فعالیتها نیاز ندارد.