عربی دبیرستان

متن ُ قواعد وسوالات عربی دبیرستان

عربی دبیرستان

متن ُ قواعد وسوالات عربی دبیرستان

« متن و ترجمه دروس عربی دوم انسانی » قسمت اول

« متن و ترجمه دروس عربی دوم انسانی »

بخش اول

متن و ترجمه درس اول

متن و ترجمه درس دوم

متن و ترجمه درس سوم

متن و ترجمه درس چهارم

متن و ترجمه درس پنجم

متن و ترجمه درس ششم

متن و ترجمه درس هفتم

متن و ترجمه درس هشتم

متن و ترجمه درس نهم

الدَّرس الأوّل

رَبَّنا ....

﴿ رَبَّنا آتِنا فِـى الدُّنیا حَسَنَةً وَ فـى‌الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾

﴿ رَ بَّنا اغْفِرْ‌ لَنا وَ لإخْوانِنا الَّذینَ سَبَقُونا بالإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فـى قُلوبِنا غِلّاً للَّذینَ آمَنُوا، رَبَّنا إنّکَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ ﴾

اللّهُمَّ اجْعَلِ الْیَقینَ فـى‌ قَلبـى  و النُّورَ فـى بَصَرى و النَّصیحَةَ فـى صَدْرى وَ ذِکْرَکَ باللَّیلِ و النَّهارِ عَلَـی  لِسانـى وَ اجْعَلْ غِناىَ فـى نَفْسى و رَغْبَتـى فیما عِنْدَکَ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ.

درس اول

پروردگارا ..

پروردگارا در دنیا و آخرت  به ما نیکی بده.

پروردگارا ما و برادرانمان را که پیش از ما ایمان آوردند بیامرز و کینه کسانی را که ایمان آورده اند در دل ما جای نده.پروردگارا براستی که تو دلسوز و مهربان هستی .

خدایا در دلم یقین و در دیده‌ام نور و در سینه‌ام اندرز و بر زبانم شب و روز یادت را قرار ده و بی‌نیازی مرا در خودم و میل مرا در آنچه نزد توست قرار ده، به مهربانیت ای مهربان‌ترین مهربانان.

اَلدَّرسُ الثّانـى

أنتَ عِطرُ الیاسَمینِ

أیُّهَا النُّورُ المُبِینْ          مِنْ إلهِ العالَمینْ

و الصِّراطُ المُستَقیمْ      فـى ضَمیرِ الصّالحینْ

أنتَ مِصْباحُ الیَقینْ      فـى قُلوبِ العاشِقینْ

أنْتَ نَبضٌ فـى القلوبْ     أنْتَ عِطرُ الیاسَمینْ

کُلَّما زادَ الحَنینْ              لَکَ یا ابْنَ المُرسَلینْ

باسْمِکَ الحُلْوِ هَتَفْنا         یا ولـىَّ المؤمِنینْ

قَد حَلُمْنا فیکَ دَوْماً        وَ انْتَظَرناکَ سِنینْ

تَمْلأ الارضَ بعَدْلٍ          بَعْدَ جَوْرِ الظالِمینْ

درس دوم

تو عطر یاسمنی

ای نور آشکار            از خدای جهانیان

و راه مستقیم             در درون صالحان

تو در دل‌های عاشقان چراغ یقین هستی.

تو تپش دلهایی تو بوی خوش گل یاسمن هستی

ای فرزند پیامبران! هرگاه آه و ناله بخاطر تو فزونی یابد.

با نام شیرین تو فریاد برآوردیم           ای دوست  مؤمنان

دائماً بخاطر تو صبر کرده‌ایم               و سالها  انتظار تو را کشیده ایم

زمین را پس از ستم ظالمان پر از عدل می‌سازی.

دَمعَة الفَرَح

فـى المَسجدِ

فـى یومٍ مِن الأیّامِ سَمِعَ أحدُ الصَّحابةِ کلامَ الرّسولِ الأکرمِ (ص) وَ هو یَنْصَحُ المُسلِمینَ و یُشَجِّعُهُم علی الصَّدَقَةِ.

فـى البیتِ

لمّا رَجَعَ الصَّحابـىُّ إلى کُوخِهِ الصَّغیرِ و شاهَدَ فیه حَصیرَهُ المُنْدَرِسَ و جَرَّتَهُ الْخَزَفیّةَ حَزِنَ کثیراً علی أنَّه لا یَقْدِرُ علی إعطاءِ الصَّدَقَةِ.

بعدَ الصَّلاةِ

رَفَعَ یَدَیْهِ إلى السَّماءِ و دُموعُهُ جاریةٌ مِن عَینَیْه:

اللّهُمَّ إنَّکَ تَعْلَمُ أنّى لا أمِلکُ ما أتصَدَّقُ بهِ فـى سَبیلِکَ وَ لکنّى یا رَبِّ رَضِیتُ عَنْ کُلِّ مَنْ شَتَمَنـى و ظَلَمَنـى فأطلُبُ مِنکَ أنْ تَجعَلَ رِضاىَ صَدَقةً فـى سَبیلکَ.

اشک خوشحالی

در مسجد

در روزی از روزها یکی از صحابه سخن رسول گرامی (ص) را شنید که مسلمانان را نصیحت می‌کرد و آنها را تشویق به صدقه می‌کرد.

در خانه

وقتی آن صحابی به خانه کوچک خود برگشت و حصیر کهنه و کوزه سفالی خود را دید بسیار اندوهگین شد از اینکه نمی‌تواند صدقه دهد.

پس از نماز

دستهایش را بطرف آسمان بلند کرد درحالی که اشک از دیدگانش جاری بود.

خداوندا تو می‌دانی که من چیزی ندارم که در راه تو صدقه دهم ولی پروردگارا من از هر کسی که  به من ناسزا گفته و بر من ستم روا داشته است راضی گشتم (درگذشتم) پس از تو می‌خواهم که رضایت مرا (گذشت) صدقه ای در  راه خود گردانی.

فـى الصَّباحِ

خاطَبَ الرسولُ (ص) المُسلمینَ و قالَ:

لَقَد أخبَرَنـى جِبرَئیلُ بأنَّ أحَدَکم قَدْ تَصدَّقَ بِعرضِهِ و قد قَبِلَ اللّهُ صَدَقَتهُ و بَشَّرَهُ بالرِّضْوانِ.

سَمِعَ الصَّحابـىُّ قَوْلَ الرّسولِ (ص) فدَمَعَتْ عَیناه... إنَّها دَمْعَةُ فَرَحٍ هذه المَرَّةَ!

در صبح

پیامبر (ص) مسلمانان را خطاب کرد و فرمود:

جبرئیل به من خبر داده است که یکی از شما آبرویش را صدقه داده است و خداوند صدقه او را پذیرفته و به وی بهشت را بشارت داده است.

صحابی گفتار پیامبر (ص) را شنید و اشک از  چشمانش فرو ریخت  این بار آن اشک خوشحالی بود.

اَلدَّرسُ الثالث

لا فَرْقَ بَیْنَ غَنـىٍّ و فَقیرٍ

سَلَّمَ رَجُلٌ فَقیرٌ عَلَی أحَدِ الصَّحابةِ فـى الطریقِ، فَرَدَّ الصَّحابـىُّ السَّلامَ بِبُرُودَةٍ.

بَعْدَ مُدَّةٍ سَلَّمَ رَجُلٌ غَنـىٌّ عَلی ذلکَ الصَّحابـىِّ فنَهَض الصَّحابـىُّ مِنْ مَکانِه و رَدَّالسَّلامَ عَلیْه بحَرارةٍ و صَافَحَهُ باحْتِرام ٍو رَحَّبَ به...

لَمَّا وَصَلَ الخبرُ إلـی رَسُولِ اللّهِ (ص) تأسَّفَ و قالَ:

"مَن لَقِىَ فَقیراً مُسْلِماً فسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِه علی الأغْنِیاءِ لَقِىَ اللّهَ عزَّ وجلَّ یَوْمَ القیامةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضبانُ".

درس سوم

هیچ فرقی میان ثروتمند و فقیر نیست.

مردی فقیر به یکی از صحابه سلام کرد و صحابی سلام او را با سردی جواب داد.

بعد از مدتی مردی دارا به آن صحابی سلام کرد و صحابی از جای خود برخاست و سلام او را به گرمی جواب داد و با احترام به او دست داد و به او خوش‌‌آمد گفت ...

وقتی خبر به رسول خدا(ص) رسید افسوس خورد وگفت:

"هرکس فقیری مسلمان را، ببیند و بر او سلامی دهد که غیر از سلام وی بر ثروتمندان باشد خداوند عزّوجلّ را روز قیامت دیدار کند درحالی که او بر وی خشمگین است."

الرَّجلُ المُحسِنُ؟!

أحْدَثَ رَجُلٌ مُحْسِنٌ مَسْجِداً. فَسَألَهُ بُهْلولٌ عن سَبَبِ بِناءِ المَسْجِدِ.

فقالَ الرّجُلُ: أحْدَثْتُه لاکتِسابِ الثوابِ.

قَصَدَ بُهلُولٌ اخْتِبارَ الرَّجُلِ و مِقدارِ إخلاصِه فـى العَمَلِ. فکَتَبَ فـى لَیلةٍ عَلی جِدارِ المَسْجدِ:

"قَدْ أحدَثَ هَذا المَکانَ المُقدَّسَ الرَّجلُ المُحسِنُ بُهلولٌ"   

فـى الصَّباحِ لَمّا انتَشَرَ الخَبَرُ ذَهَبَ النّاسُ إلى بُهلولٍ لتَهْنِئَتهِ عَلی عَمَلِه الحَسَنِ.

سَمِعَ الرَّجُلُ المُحسِنُ هَذَا الخَبَرَ فغَضِبَ شَدیداً و ذَهَبَ إلى بُهلولٍ و شَتَمَه و قالَ له: أیُّها المَکّارُ لَقَد ضَیَّعتَ أموالـى  و جَعَلتَ نفسَکَ شهیراً بَینَ النّاسِ.

فذَهَبَ إلى المَسْجدِ بسُرعَةٍ و حَذَفَ اسمَ بُهلولٍ و کَتَبَ اسمَه بَدَلَه و عندئذٍ شَعَرَ بالرّاحةِ!!

و لمّا شاهَدَ بُهلولٌ هذا العَمَلَ ابتَسَمَ و قال:

﴿ إنّما یَتَقبَّلُ اللّهُ مِن المُتَّقینَ﴾

مرد نیکوکار

مردی نیکوکار مسجدی ساخت، بهلول از او درباره انگیزه ساخت مسجد سؤال کرد.

مرد گفت: آن را برای کسب ثواب ساختم.

بهلول خواست این مرد و مقدار اخلاص او را در کار امتحان کند. لذا شبی روی دیوار مسجد نوشت:

این مکان مقدس را مرد نیکوکار بهلول ساخته است.

صبح وقتی این خبر انتشار یافت مردم پیش بهلول رفتند تا به وی بخاطر کار خوبش تبریک گویند.

مرد نیکوکار این خبر را شنید و بسیار خشمگین شد و پیش بهلول رفت و به او دشنام داد و گفت: ای حیله‌گر تو اموال من را تباه کردی و خودت را میان مردم معروف گردانیدی.

سپس به سرعت به سوی مسجد رفت و نام بهلول را حذف کرد واسم خود را بجای آن نوشت و در این هنگام احساس راحتی نمود!! وقتی بهلول این کار را دید لبخندی زد وگفت:

"خداوند فقط از پرهیزکاران قبول می‌کند"

اَلدَّرسُ الرّابع

خیر مُعین!

مَنْ کانَ قَریباً مِنْ رَبِّهْ

والرَّحمَةُ تَسْکُنُ فـى قَلْبِهْ

و أتَی بِالْمالِ عَلَی حُبِّهْ

فاللّهُ یُبارِکُ فـى کَسْبِه

مَنْ کانَ صَدیقَ المِسْکینِ

و مُغیثَ الإخْوَةِ فـى الدِّینِ

فاللّهُ لَهُ خَیْرُ مُعینِ

یَجزیهِ و یَصْفَحُ عَن ذَنبِهْ

الْمُؤْمنُ صاحِبُ أفْضالِ

 یُعْطى بِیَمینٍ و شِمالِ

وَ یُجیبُ السّائلَ فـى الحالِ

و یُخَفِّفُ عَنْهُ مِنْ کَربِهْ

البِرُّ دَلیلُ العِرفانِ

وَ زکاتُکَ شرطُ الإیمانِ

و اللّهُ وَلـىُّ الْإحْسانِ

و المُحسِنُ یَطمَعُ فـى قُربِهْ

درس چهارم

بهترین یاور

هر کس به پروردگارش نزدیک باشد.

و مهربانی در دلش جای گیرد.

ومال خود را با وجود دوست داشتن آن عطا کند.

خداوند در کسب او برکت نهد.

هر کس دوست بینوا باشد.

و فریاد رس برادران دینی گردد.

خداوند بهترین یاور اوست.

او را پاداش دهد و از گناهش بگذرد.

مؤمن دارای فضیلت‌هاست.

با دست راست و چپ می بخشد.

و مستمند را بی‌درنگ پاسخ می‌دهد.

و از اندوه او کم می کند.

نیکوکاری دلیل شناخت است.

و زکات تو شرط ایمان است.

و خداوند صاحب احسان است.

و نیکوکار به نزدیک شدن به او نظر دارد(طمع دارد) .

مُعجِزَة الأنبیاءِ

سَألوا الإمامَ الرِّضا (ع) :    

لِماذا جَعَلَ اللّهُ مُعْجِزَةَ مُوسی (ع) إبْطالَ السِّحْرِ و مُعْجِزَةَ عیسی (ع) شِفاءَ المَرضَی و مُعْجِزَةَ مُحمَّدٍ (ص) القُرآنَ؟

فقالَ (ع) :

عِندَما بَعَثَ اللّهُ مُوسی (ع) کانَ للسِّحْرِ مَنزِلةٌ عَظیمةٌ عندَ النّاسِ فأبطَلَ سِحْرَهُم بهذِه المُعْجِزَةِ.

و عِندَما بَعَث عیسَی (ع) کانَ للطِّبِّ دَوْرٌ کَبیرٌ بینَ النّاسِ بسَبَبِ شُیُوعِ الْأمْراضِ المُختَلِفةِ فأظهَرَ مُعْجِزَتَهُ بِشِفاءِ المَرْضَی و إحیاءِ المَوتَی.

بَعَثَ مُحمَّداً (ص)  فـى وَقْتٍ کانَ للبَیانِ و الفَصاحَةِ اهْتِمامٌ بالِغٌ بینَ النّاسِ فأنزَلَ اللّهُ القرآنَ فأظهَرَ عَجْزَهُم عَنِ الإتیانِ بمِثْلِه.

معجزه پیامبران

از امام رضا(ع) پرسیدند:

چرا خداوند معجزه موسی(ع) را باطل کردن سِحْر ومعجزه عیسی(ع)را شفای بیماران و معجزه حضرت محمد(ص)را قرآن قرار داد؟

حضرت فرمود:

وقتی خداوند موسی(ع)را مبعوث کرد سِحْر پیش مردم جایگاه والایی داشت لذا سِحْر آنها را با این معجزه باطل ساخت.

و وقتی عیسی(ع) را مبعوث کرد به خاطر شایع شدن بیماریهای مختلف پزشکی نقش زیادی میان مردم داشت لذا با شفای بیماران و زنده کردن مردگان معجزه خود را آشکار کرد.

و حضرت محمّد(ص) را زمانی فرستاد که سخنوری و شیوایی دارای توجه زیادی میان مردم بود لذا خداوند قرآن را نازل کرد و ناتوانی آنها را از آوردن مانند آن آشکار ساخت.

اَلدَّرسُ الخامس

یا إلهى

    یا إلهى یا إلهى                               یا مُجیبَ الدَّعَواتِ

إجعَلِ الیومَ سَعیداً                           و کَثیرَ البَرَکاتِ

 و امْلَأ الصَّدرَ انشِراحاً                      و فَمِى بِالْبَسَماتِ

    یا إلهى أنتَ عَوْنـى                         فـى أداءِ الوَاجِباتِ

نَوِّر العَقْلَ و قَلبـى                          بالعُلُومِ النافِعاتِ

      و اجْعَلِ التَّوفیقَ حَظّى                      و نَصیبـى فِـى الحیاةِ

درس پنجم

ای خدای من

ای خدای من ، ای خدای من ای برآورنده ی دعاها

امروز را مایه ی خوشبختی و پر خیر و برکت گردان

سینه‌ام را فراخی بخش و دهانم را پر از لبخندها ساز.

خدایا تو یاری دهنده ی من در انجام تکالیف هستی.

خرد و قلبم را با دانش های سودمند نورانی کن.

و در زندگی موفقیت را بهره و نصیب من گردان.

الأدیب المُلتزِم

ذاتَ یَوْمٍ قالَ المُتوَکِّلُ العَبّاسىُّ لِوزیرِه:

أریدُ مُعَلّماً حاذِقاً لِتربیةِ أوْلادﻯ و تَعلیمِهم. فمَا رأیُکَ؟

لا أعرِفُ أفْضَلَ و أعْلَم مِن ابْنِ السِّکّیتِ.

طَیِّب، طَیِّب، إذَنْ أحْضِرْه لتَعلیمِ أوْلادﻯ.

حَضَرَ ابنُ السِّکّیتِ لتَربیةِ أبْناءِ المُتوَکّلِ و تَعلیمِهِم.

فـى یومٍ عِندَما کانَ ابنُ السِّکّیتِ جالِساً عِنْدَ المُتوکِّلِ دَخَل عَلَیهما وَلَداه

هَلْ وَلَداىَ أحَبُّ إلیکَ أوْ أولادُ علىٍّ ؟

غَضِبَ ابنُ السِّکّیتِ مِن کَلامِ المُتوکِّلِ و قالَ بجُرأةٍ:

و اللّهِ، إنّ قَنبَرَاً مَوْلَی علىٍّ بنِ أبـى طالبٍ لَأحَبُّ إلىَّ مِن هَذینِ و أبیهما.

غَضِبَ الْخَلیفةُ غَضَباً شَدیداً و أمَرَ الْجَلّادینَ بقَطعِ لِسانِ هَذا العالِمِ الشُّجاعِ. فَفَازَ بِلِقاءِ رَبِّه.

ادیب متعهد

روزی متوکل عباسی به وزیرش گفت:

معلّمی ماهر برای تربیت و تعلیم فرزندانم می‌خواهم؛ نظرت چیست؟

بهتر و عالم‌تر از ابن سکیت نمی‌شناسم.

بسیار خوب، بسیار خوب، پس او را برای آموزش فرزندانم حاضر کن.

ابن سکیت برای تعلیم و تربیت پسران متوکل حاضر شد.

یک روز وقتی ابن سکیت نزد متوکل نشسته بود دو فرزندش پیش آنها آمدند.

آیا فرزندان من پیش تو محبوبتر هستند یا فرزندان علی؟

ابن سکیت از سخن متوکل به خشم آمد و با شجاعت گفت:

به خدا سوگند، قنبر غلام علی بن‌ابی‌طالب پیش من از این دو و پدرشان محبوب‌تر است.

خلیفه بسیار خشمگین شد و به جلادها دستور داد زبان این عالم شجاع را بِبُرند و او توفیق دیدار پروردگارش را پیدا کرد.

الدَّرسُ السَّادس

 الضَّیفُ

 

 ذَهَبَ رَجُلٌ إلى بَیتِ صَدیقِه و بَقِىَ عِندَه أیّاماً مَتوالیةً حَتّی ضَجِرَ صاحِبُ البَیْتِ مِن إقامَتِهِ فَفَکَّرَ فـى حیلةٍ لیَتَخلَّصَ منه.

فَاقتَرَحَ علی ضَیْفِهِ أنْ یَتَسابَقا فـى القَفزِ غَداً حَتّی یَعْرِفا مَن الفائزُ؟ فقالَ لِوَلَدِه:

عِندَما یَقفِزُ الضّیفُ إلى خارجِ البیتِ، أغلِقِ البابَ.

صَباحَ الْغَدِ عِنْدَ السِّباقِ، قَفَزَ صاحِبُ البیتِ ذِراعَیْنِ إلى خارجِ البیتِ أمّا الضَّیفُ فقَفَزَ ذِراعاً واحدةً إلى داخلِ‏البیتِ!

فقالَ صاحِبُ البیتِ: أنا الفائزُ، ذِراعانِ مُقابلَ ذِراعٍ واحدةٍ! فقالَ الضَّیفُ:  ذِراعٌ واحدةٌ إلى داخلِ البیتِ خیرٌ مِنْ ذِراعینِ إلى الخارجِ.

میهمان

 

مردی به خانه دوستش رفت و چند روز پی در پی پیش او ماند تا اینکه صاحب خانه از اقامت او به ستوه آمد و به فکر چاره‌ای افتاد  تا از او خلاص شود.

پس به میهمانش پیشنهاد کرد که فردا مسابقه پرش دهند تا بدانند چه کسی برنده است؟

لذا به فرزندش گفت: وقتی میهمان به بیرون از خانه می‌پرد در را ببندد.

صبح فردا موقع مسابقه صاحب خانه دو ذرع به بیرون خانه پرید اما میهمان یک ذرع به درون خانه پرید!

صاحب خانه گفت: من برنده‌ام، دوذرع در برابر یک ذرع ! میهمان گفت: یک ذرع به درون خانه بهتر از دو ذرع بیرون خانه است.

الحاکِم‏ُ الظالمُ و الشَّیخُ المَجنونُ

ذاتَ یَوْمٍ خَرَجَ الحَجّاجُ بنُ یُوسُفَ لِیَتَنَزَّهَ فَصادَفَ شیخاً فَسألَهُ:

مِن أیْنَ أنتَ یا شَیْخُ؟

مِن هِذِه القَرْیةِ.

ما رَأیُکَ فـى الحَجّاجِ؟

هُوَ أظْلَمُ الحُکّامِ. سَوَّدَ اللّهُ وَجْهَهُ و أدْخَلَهُ النّارَ!

أتَعرِفُ مَنْ أنا؟

أنا الحَجّاجُ.

أنا فِداکَ. وَ هَلْ تَعْرِفُ مَنْ أنا؟

أنا رَجُلٌ مِن هِذِه القَبیلةِ. اُصْبِحُ مَجنوناً کلَّ یومٍ مَرَّةً فـى مِثلِ هذهِ السّاعةِ!!

فرمانروای ستمگر و پیر دیوانه

روزی حجاج پسر یوسف بیرون رفت تا گردش کند،‌به پیرمردی برخورد کرد و از او پرسید:

ای پیرمرد! اهل کجا هستی؟

اهل این روستا.

نظرت درباره حجاج چیست؟

او ستمگر ترین فرمانروایان است.

خداوند روسیاهش کند و وارد آتش کند.

آیا می‌دانی من کیستم؟

من حجاج هستم.

من فدایت هستم و آیا می‌دانی من کیستم؟

من مردی از این قبیله هستم. هر روز یک بار در چنین ساعتی دیوانه می شوم.

اَلدَّرسُ السّابع‌

إنّ اللّهَ مَعَ المؤمنینَ

اِجْتمع‏َ قومٌ مِنْ بَنـﻰ إسرائیلَ حَوْلَ نبیِّهِمْ فَقالوا:

یا نَبـﻰَّ اللَّهِ! إنَّ العدوَّ أخرَجَنا مِنْ بِلادِنا و دیارِنا. ﴿ اِبْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فـى سبیلِ اللّهِ﴾

قال النبـىُّ: إنّـﻰ أعلَمُ إنْ یَکتُبِ اللّهُ علیکُم القتالَ فإنّکم لا تُقاتِلُونَ فـى سبیلِهِ.

القومُ: لِماذا لا نُقاتِلُ أعْداءَنا، لَقَدْ أخْرَجُونا مِنْ بِلادِنا و دیارِنا.

فلمّا کَتَبَ اللّهُ عَلَیهِمُ الِقتالَ أعْرَضَ کَثیرٌ مِنْهم و لم یُقاتِلوا.

قال النبـﻰُّ: ﴿ إنَّ اللَّهَ قد بَعَثَ لَکُمْ طالوتَ مَلِکاً﴾

القوم: کَیْفَ یُمْکِنُ أنْ یکُونَ طالوتُ مَلِکاً علینا و هو فَقیرٌ لا یَملِکُ شیئاً. فتَباحَثُوا کثیراً فلم یَتَّبِعْ طالوتَ إلّا قلیلٌ مِنْهم.

فـى ساحةِ القتالِ عِنْدَما شاهَدُوا کَثرةَ أعْداءِهم وَ قِلَّةَ عَدَدِهم طَلَبوا مِن اللَّهِ أنْ یُثبِّتَ أقدامَهم و قالوا :     

﴿ اُنصُرْنا علی الْقَومِ الکافرینَ﴾

درس هفتم

خداوند با مؤمنان است.

قومی از بنی اسرائیل گرد پیامبرشان جمع شدند و گفتند:

ای پیامبر خدا! دشمن ، ما را از سرزمین و خانه هایمان بیرون کرده است. پادشاهی برای ما بفرست تا در راه خدا بجنگیم.

پیامبر گفت: من می‌دانم اگر خداوند پیکار را بر شما واجب کند، شما در راه او جنگ نمی‌کنید.

قوم: چرا با دشمنانمان نمی‌جنگیم،‌آنها ما را از سرزمین و خانه هایمان بیرون کرده‌اند.

پس وقتی خداوند پیکار را برای آنها واجب کرد بسیاری از آنها روی گرداندند و جنگ نکردند.

پیامبر گفت: خداوند طالوت را برای شما به عنوان پادشاه فرستاده است.

قوم: چگونه ممکن است طالوت پادشاهِ ما باشد درحالی که فقیر است و چیزی ندارد.

پس بسیار با هم گفت‌و گو کردند و جز اندکی از آنها از طالوت پیروی نکردند.

در میدان پیکار وقتی بسیاریِ دشمنان و کمی نفراتشان را دیدند از خداوند خواستند که گامهای آنها را استوار سازد و گفتند: ما را بر قوم کافر یاری ده.

و قال المُؤمنُونَ منهُم: إن تَصْبِروا تَتغَلَّبوا عَلَیهم. فقاتَلوهُم بِشِدَّةٍ و هَزَمُوهُم. کما قالَ سُبْحانه و تَعالَـی :     

﴿ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قلیلةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثیرةً بإذنِ اللّهِ﴾

و مؤمنان آنها گفتند: اگر صبر کنید بر آنها چیره می شوید. پس به شدت با آنها جنگ کردند و آنها را شکست دادند.

چنانچه خداوند پاک و بلند مرتبه فرمود: چه بسا گروهی اندک به خواست خدا برگروهی بسیار چیره گردد.

طریق المودّة

نَصَحَ أحَدُ الحُکماءِ ابْنَهُ قائلاً:

یا بُنَىَّ ! أحْبِبْ قَومَکَ یُحِبّوکَ و تَواضَعْ لَهُمْ یَرفَعوکَ وَ ابْسُطْ لهُمْ وَجْهَکَ یَحتَرِمُوکَ و أکرِمْ صِغارَهم کما تُکْرِمُ کِبارَهم یُکرِمْکَ کِبارُهم و یَکْبَرْ علی مَوَدَّتِکَ صِغارُهم وَ ابْذُلْ مالَکَ و أعْزِزْ جارَکَ فبِذلِکَ تَثْبُتُ لَکَ سِیادَتُکَ.

راه دوستی

یکی از بزرگان فرزندش را نصیحت کرد و گفت:

فرزندم، قومت را دوست بدار تا ترا دوست بدارند و به آنها فروتنی کن تا تو را بالا ببرند و چهره‌ات را بر آنها گشاده کن تا ترا احترام کنند و کوچکترهای آنها را گرامی دار همانطوری که بزرگترانشان را گرامی می‌داری تا بزرگان آنها ترا گرامی دارند و افراد کوچک آنها با دوستی تو بزرگ شوند و ثروتت را بخشش کن و همسایه‌ات را عزیز دار پس بدین وسیله سروَری تو پایدار می‌شود.

الدّرس الثّامن

 البوصِیرىّ

 وُلِدَ الْاِمامُ شرفُ الدینِ محمّدٌ البوصیرىُّ فـى عام  608  لِلْهِجْرَةِ. سَکَنَ البوصیرىُّ القُدسَ و مکّةَ و المدینةَ و مِصْرَ و افْتَتَحَ فـى مِصْرَ مَکْتباً للقرآنِ الکریم. کانَ البوصیرىُّ فَقیهاً و کاتباً و رِیاضیّاً و شاعراً ولکنَّه عُرِفَ فـى الشِّعرِ و فـى مَدْحِ الرَّسولِ خاصَّةً.

و له قصیدةٌ فـى  180بیتاً أنشَدَها حینما کانَ فالِجاً فاسْتَشْفَعَ بِها إلى اللَّهِ لِیُعافِیَهُ فَرَأی فـى المَنامِ النبـىَّ (ص) یَمْسَحُ علی بَدَنِه بِیَدِهِ المبارکةِ ثمّ ألبَسَهُ بُرْدَةً فعِنْدَمَا اسْتَیْقَظَ، شَعَرَ بأنَّهُ قد سَلِمَ مِنْ هذا المرضِ فحَمِدَاللَّهَ علی ذلکَ.

تُوُفِّىَ البُوصیرىُّ فـى القاهرةِ وَ هُو کانَ فـى السادِسَةِ و الثمانینَ من عُمرِه.

إلیکَ بَعْضَ أبیاتٍ مِنْ قَصیدتِهِ "البُرْدَة":

محمَّدٌ سیِّدُ الکَونَیْنِ و الثَّقَلَیــْ                        ـنِ و الفریقَیْنِ مِن عُرْبٍ و مِن عَجَمِ

نَبیُّنا الآمِرُ النّاهى فلا أحَدٌ                            أبَرَّ فـى قولِ "لا" مِنْه و لا "نَعَمِ"

هُوَ الْحَبیبُ الَّذى تُرْجَی شَفاعتُه                     لِکُلِّ هَولٍ مِنَ الْأهْوالِ مُقتَحِمِ

دَعَا إلى اللَّهِ فالْمُسْتَمسِکونَ به                       مُستَمسِکونَ بحَبْلٍ غَیرِ مُنفَصِمِ

فاقَ النَّبیّینَ فـى خَلْقٍ و فـى خُلُقٍ                  و لم یُدانُوهُ فـى عِلْمٍ و لا کَرَمِ

درس هشتم
بوصیری
امام شرف‌الدین محمد بوصیری در سال608 هجری بدنیا آمد. بوصیری در قدس،‌مکه، مدینه و مصر زندگی کرد و در مصر مکتب قرآن کریم را افتتاح نمود. بوصیری فقیه، نویسنده، ریاضیدان و شاعر بود ولی او در شعر به ویژه مدح پیامبر اکرم(ص) معروف شده است.

قصیده‌ای در180 بیت دارد که آن را هنگامی که فلج بود سرود و بوسیله آن از خداوند شفاعت خواست تا او را بهبودی دهد. او پیامبر(ص) را در خواب دید که با دست مبارک خود بر بدن او می‌کشد و سپس عبایی بر او می‌پوشاند و وقتی بیدار شد احساس کرد که از این بیماری بهبودی یافته است و خداوند را بخاطر آن ستود.
بوصیری در قاهره وفات یافت درحالی که عمر او هشتاد و شش سال بود.

واکنون برخی از ابیات قصیده ی « برده » او را فرا بگیر :

محمّد سرور دوگیتی وانس و جنّ و دو گروه عرب و غیر عرب است.

پیامبر ما امر کننده و نهی کننده است وکسی در گفتن"آری و نه" نیکوتر از او نیست.

او محبوبی است که در همه سختیهای هجوم آورنده امید شفاعت او می‌رود.

او به سوی خدا دعوت کرد و کسانی که به او متوسل شده اند به ریسمانی محکم و سخت چنگ زده اند.

در آفرینش و اخلاق بر تمامی پیامبران برتری یافت و آنان درعلم و بخشش به او نزدیک نشدند.

مَن هو أحقُّ بالجنّةِ؟

رُوِىَ أنَّ النبـﻰَّ (ص) ذَهَبَ إلى المسجدِ لِیُصَلِّىَ صَلاةَ الصبحِ. فَوَجدَ رَجُلاً یَتَعَبَّدُ و یُصَلّـى.

وَ عِنْدما عادَ الرسولُ(ص)  لِیُصَلّىَ صلاةَ الظهرِ وَجَدَ ذلکَ الرّجلَ مازالَ یَتَعَبَّدُ وَ عِنْدَما وَجَدَهُ فـى المغربِ یتعبَّدُ و یُصَلّـى  أیضاً قالَ له: إنّکَ دائماً فـى المسجدِ! ألَیْسَ لَکَ عَمَلٌ؟

فقالَ الرّجلُ: إنّنـى أتَعَبَّدُ لِکَى یُدْخِلَنـى اللَّهُ الجنّةَ. فسألَهُ النبـىُّ (ص): مَن یتَکَفَّلُ مَعاشَ أهْلِکَ؟ فقالَ الرّجلُ: أخى! فَقالَ النبـىُّ (ص): اِنَّ أخاکَ لَأحَقُّ مِنکَ بالجنَّةِ.

چه کسی سزاوارتر به بهشت است؟

روایت شده است که پیامبر(ص) به مسجد رفت تا نماز صبح بخواند. مردی را یافت که عبادت می‌‌کرد و نماز می‌خواند.

و وقتی پیامبر(ص) بار دیگر برگشت تا نماز ظهر را بخواند آن مرد را دید که همچنان عبادت می کرد و وقتی باز هم او را در مغرب دید که عبادت می‌کرد و نماز می‌خواند به او گفت: تو دائم در مسجد هستی! آیا کاری نداری؟

مرد گفت: من عبادت می‌کنم تا خداوند مرا وارد بهشت کند. پیامبر(ص) از او پرسید: چه کسی معاش خانواده تو را به عهده دارد؟ مرد گفت: برادرم! پیامبر(ص) فرمود: قطعاً برادرت از تو به بهشت سزاوارتر است.

الدّرس التّاسع

احمد شوقى

الحَمامة و الصّیّاد

حَمامَةٌ کانَتْ بِأعْلَی الشَّجَرَه          آمِنَةً فـى عُشِّها مُسْتَتِرَه

فأقْبَلَ الصَّیّادُ ذاتَ یَومِ               وَ حامَ حَوْلَ الرَّوْضِ أىَّ حَوْمِ

فَلَمْ یَجِدْ للطَّیْرِ فیه ظِلّا               وَ هَمَّ بِالرَّحیلِ حینَ مَلّا

فَبَرَزَتْ مِن عُشِّهَا الحَمْقاءُ            و الحُمْقُ داءٌ ما لَهُ دَواءُ

تَقولُ جَهْلاً بِالَّذﻯ سَیَحْدُثُ         یا أیُّها الإنسانُ عَمَّ تَبْحَثُ ؟

فَالْتَفَتَ الصَّیّادُ نَحْوَ الصَّوتِ          و نَحْوَهُ سَدَّدَ سَهْمَ المَوْتِ

فَسَقَطَتْ مِنْ عُشِّهَا المَکینِ           وَ وَقَعَتْ فـى قَبْضَةِ السِّکّینِ

تَقَولُ قَوْلَ عارِفٍ مُحَقِّقِ            مَلَکْتُ نَفْسى لَوْ مَلَکْتُ مَنْطقى

درس نهم

کبوتر و شکارچی

کبوتری بالای درخت درامان و پنهان در لانه‌اش بود.

روزی یک شکارچی آمد و خوب بر گرد باغ چرخی زد.

سایه ی هیچ پرنده‌ای را در آن نیافت و وقتی خسته شد تصمیم گرفت برگردد.

(کبوتر)نادان سر از لانه‌اش بیرون آورد،- نادانی دردی است که هیچ دوایی ندارد-.

در حالی که از روی نادانی نسبت به چیزی که رخ خواهد داد، می گفت: ای انسان! چه چیزی جست و جو می‌کنی؟

شکارچی به طرف صدا روی کرد و تیرمرگ را به سوی او نشانه رفت.

(کبوتر) از لانه استوار خود فرو افتاد و در پنجه چاقو افتاد.

درحالی که عالمانه و محقّقانه می گفت:"اگر جلوی زبانم را نگه می داشتم جانم را حفظ

می کردم."

« پایان متن نیمه اول کتاب »

نظرات 4 + ارسال نظر
Maryam شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ

خیلی ممنون.خیلی به من کمک کردید.من این درسو غایب بودم معنیشو نداشتم.شب امتحان فهمیدم.بازم ازتون متشکرم.

کیمیا دوشنبه 21 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:33 ب.ظ

یک دنیا ممنونتونم فقط اینکه میخواستم بدونم حل تمرین ها هم توی وب موجود هست یا نه؟

melikadiba جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 04:21 ب.ظ

خیلی خوب بود ممنون فقط فونت رو پررنگ کنید

nafise دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:24 ق.ظ

عالی بود خیلی ممنون از وبلاگتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد